بغض های پوشالی

چند سال پیش

  - یکی از شبکه های استانی توی ماه رمضون  گزارشی پخش کرد از یه خانواده که تو مرده شور خونه متروک یه قبرستون زندگی میکردن . پنجره اتاقشون نه تنها شیشه نداشت دریغ از دو متر نایلون ناقابل که جلوی اون باد سرد زمستونی رو بگیره. موشها انگشت سالمی برای  بچه ها نذاشته بودن .نمی دونم اون بچه ها شبها درکنار موشها وسط قبرستون چه رویایی داشتن !! اون سال هر غروب که سفره افطار پهن میشد بغض میکردم .حالم از سفره رنگینمون به هم می خورد .

 

دیروز

1- روز تاسوعا یه مسجدی داشت ناهار میداد .مردم غذاشونو می گرفتن ومی رفتن .چند زن ودو سه تا بچه با لباسهایی ارزانقیمت با شوق خودشونو از لای جمعیت بیرون کشیدن وهمونجا روی سکوی کنار مسجد نشستن وبی توجه به نگاه های عابرین ظرف غذاشونو باز کردن و با ولع واشتهای خاصی شروع کردن به خوردن. نمی دونم چند وقت بود گوشت ندیده بودن و یا حتی غذای گرمی . بغض گلومو گرفت .

 

 امروز

 

امروزبه شوهری میگفتم : واقعا عجب زمونه ای بوده ها .یعنی۵۰ تا آدم درس وحسابی نبوده اون زمونا . آخه از این هفتاد و دوتا, بیست , سی تاشون که از فامیلای امام (ع) بودن . همشون به خاطر این دنیای وامونده  امامو فروختن .راست می گفت  .مگه نه اینکه قرن هاست بشریت در انتظار  ۳۰۰  تا  آدم حسابی. فقط ۳۰۰ تا. بغض می کنم . 

حالم از خودم وهمه مدعیانی که فوق همتشون یه بغض ودیگه هیچ , به هم میخوره .                 

نظرات 15 + ارسال نظر
مستانه یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:20 ب.ظ http://baadbadak.blogsky.com/

کاش انقدر فراموشکار نبودیم.
کاش چند روز بعد از عاشورا همه چیز رو فراموش نمی کردیم و دوباره نمی شدیم همون آدمای قبلی
کاش ...

بید مجنون یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

سلام
به نظرت نامردی نیس دس میزاری روی نقطه ضعف آدما؟

حق با توست ما فقط میتونیم(یعنی خودمون میخوایم )برای این جور آدما بغض کنیم

حتما سر راه تو هم بودن آدمایی که جلوتو میگیرن و ازت طلب ۵۰۰ تومن ناقابل میکنن اونوقت عکس العمل ما چیه؟
توی همون لحظه شیطون میره توی جلدمون که نکنه دروغ بگه ؟
آخه مسلمون گیرم که دروغ بگه ۵۰۰ تومن هم پوله که بخوای براش دل دل کنی ؟
تازه فکر میکنی خودت برای چند تومن پول حاضری غرورتو پیش یکی دیگه بشکنی که حالا اونم ته دلش بگه نکنه دروغ بگه!
نه خدایی برای چقدر غرورتو میشکنی؟

ببخش اینا مخاطبش تو نبودی خودم بودم
همه خودمهای دنیا


تازه ازت گلایه هم دارم
آپ میکنی خبر نمیدی این رسمشه عزیز من
ناسلامتی ما با هم لینکیم

از من یاد بگیر به روزم بیا بهم سر بزن دلم هواتو کرده
بیا شاید این قال گذاشتن توی رفاقتت رو بخشیدم

★ هدا خانم گل ★ یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:45 ب.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلاممم
مرسی خانومیییییییی :X
چشششم منم میلینکمت
(: ... شه خبلا؟!!!

فهلا بای
روزات برفی شمیم جون

D یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ب.ظ

دوستایی که فکر میکنن تو دنیای مجازی با تاخت و تاز به فکر های جدید (نه لزوما خوب) و دفاع از چیزی که پدر مادر هاشون یادشون دادن و هیچوقت سوال دوباره ای از خودشون نکردن ، میتوتن ادعای حق طلبی و حق نگه داری رو داشته باشن یه نگاهی هم به این نوشته بندازین

http://sibestaan.malakut.org/archives/2008/01/post_623.shtml

قابل توجه شمیم و رویای بارانی. فکر نکنین که چون داریم مثل همه کسایی که قبل از شما حرف میزنن حرف میزنین پس آدم هایی هستین که فهمیدین که حق طلبی رو فهمیدین.
کدومتون واسه این همه دنشجو و کارگری که تو زندان افتادن یه قطره اشک از روی حث طلبی حسینی وار ریختین؟ کدومتون میدونین که دکتر زهرا چرا تو زندان همدان (2 ماه پیش) بعد از دستگیر شدن با پارتنرش(نامزد) کشته شد؟ کدومتنون (مخصوصا خانومایی مثل شما که فکر میکنن میشه همزمان سفره ابولفضل انداخت و واسه آزادی هم تلاش کرد) گریه کردین؟ کدوتون از رو آزادگی و حق طلبی وقتی تو خیابون به یه افغانی توهین میکنن تو تهران رگ آزادگیتون ور میاد؟
همه حرف من اینه که به یه چیزایی عادت کردین و هیچوقت نتونستین به زندگی الانتون اپلای کنین اون ایده رو. شماهایی که نمیوتنین واسه در و همسایه تون قطره اشکی به چشمت بیارین نرین رو منبر ، که منم منبر داریم بد نبود یه زمانی. این همه بدخت داریم تو شهرای مرزی که دارن از سوز سرما جون میدن و اونوقت ادعای آزادگی تو تهران داره فلان خر رو پاره میکنه. یکی اس شماهایی که خودتون زن هم هستین بگین که چقدر واسه حق و حقوق مسلمتون مثل طلاق و حضانت تلاش کرده؟ چند بار ورداشتی به اون زن بیوه همسسایت کمک کنی؟ که مجبور نشی بیای تو وبلاگت ژست روشنفکر-مذهبی (یه واژه ترکیبی در حد زنا زاده) به خودت بگیری که آره جامعه خیلی بد شده. من خودمو یه خواب نزدم اگه اینجوری فکر میکنی، ولی برای من دنیا چیزی نیست که از گذشته بهم ارث رسیده باشه، تو اگه تاب تحمل سوال نداری میتونی با تهمت زدن خوابزدگی به من فقط خودت رو از لحاظ روانی ارضا کنی.

اولا من که گفتم حالم از خودم به هم میخوره ویادم نمیاد ادعای روشنفکری کرده باشم
ثانیا شما از کجا میدونی که یکی از نزدیکان من یکی از کارگرهایی که شما گفتی نیست و من از این قشر جامعه بی خبرم و یا ماجرای دکتر زهرا و خیلی چیزای دیگه رو نمی دونم و فکر میکنی به همون چیزی که بابام بهت یاد داده بسنده کردم ودر مورد اینکه به کسی کمک میکنم یا نه باید بیام به اطلاع شما وبقیه برسونم آیا
اینکه جامعه ما پر از اشکاله شکی درش نیست اما من میخوام بدونم امام حسین (ع) چه حرف بدی زده که تو اینطور بهش می تازی .فقط می خوام اینو بدونم .من فکر میکنم ما گاهی وقتا مساله دین وسیاست وبا هم قاطی میکنیم دوست عزیز .خیلی خوبه که تو سوالهای جدیدی تو ذهنت داری و اهل تحقیقی ولی لطفا با یه دید از پیش تعیین شده دنبال جوابات نرو .شاید ما هم یه روزی به حرفای تو رسیدیم کی میدونه .فعلا که نرسیدیم .در ضمن میشه بگی مثلا خودت چه کارایی در مورد همون مواردی که گفتی انجام دادی

سلمان خان از بندرعباس دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:38 ق.ظ http://www.lost.love.mihanblog.com

سلام ... میشه بیای پیشم آحه من بعد از چند ماه آپ کردم و حالا هم که آپ کردم یه نغمه غم انگیز دارم ... منتظرتم یه آسمونی تنهای تنها ...

کارمند کوچولو دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:19 ب.ظ http://edarehyema.blogsky.com/

سلام .. با خوندن وبلاگت متوجه شدم که در شهر غریبی.. مثل من.. جالب اینه که منم شمالیم و برای تحصیل به تهران اومدم و موندم و کار کردم و ازدواج کردم .... خلاصه اینکه منم تو شهر غریبم و هم سن و سال شما و جالب اینکه شوهرم من هم هفته ای چند شب سر کاره و من تنهام.. البته دیگه عادت کردم... اولاش خیلی حوصلم سر میرفت ولی الان دیگه عادت کردم خودمو به کارهای مختلف سرگرم میکنم... دیگه سرتو درد نمیارم.. شاد باشید

مهدی دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:19 ب.ظ http://pouch.blogsky.com/

سلام
هراس من همه از مردن در سرزمینیست که مزد گورکن بیش از آزادی آدمی باشد

دوست عزیز بسیار سپاسگزارم از متن زیبایی که ارسال کردی
همچنین از حضور همیشگی ات در پوچ

محسن دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

کاش واقعا آدما یه کم به فکر بیچاره ها بودن.متاسفانه این مراسم ها هم بیشتر تبدیل شده به خودنمایی و اینکه از اصل قضیه دور شدن.

بید مجنون سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:33 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

دوباره آپم
اونم سه تا
نمیای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منتظر سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ب.ظ http://darpanaheto.blogsky.com

الله
سلام شمیم عزیز

راست گفتی به خدا
کو 300 نفر ادم مخلص که یار آقا بشن

چقدر ادعا می کنیم ولی کی راست می گه

کاش بودیم ... اونی که می گیم

حق یارت
در پناه حق

بید مجنون پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

سلام شمیم جان
خوشحال میشوم با خواندن این التهاب من مرهمی برایم تجویز کنی
من دارم از خدا میگم

مهدی شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:25 ق.ظ http://pouch.blogsky.com/

سلام
یه پست نوشتم در مورد حسین پناهی خوشحال میشم ببینیش
در ضمن یه پست هم در مورد احمد باطبی نوشتم که اونم خالی از لطف نیست البته اون تو این وبلاگمه
www.vajehekal.blogspot.com
موفق باشی

شمیم پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ

سلام شمیم خانوم اسم من هم شمیم است مثل شما من اهل شهرستان کاشمردراستان خراسان رضوی هستم ولی من ۱۳سالمه راستی امیدوارم حالت خوب باشه فعلاخداحافظ

شاذه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:27 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

کاش همتی داشتیم برای عبادت... کاش...

تازه وارد پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:03 ب.ظ http://tazevared.blogsky.com

امروز اتفاقی اومدم تو این پستت .

نظرم اینه که اون ۷۲ نفر همه مخلص بودن و قابل . اگه نه که اونجا شهید نمی‌شدن .

بقیه رو باهات هم فکرم . هرکی شب قبلش گذاشت و رفت ٫ به مخ رفت وسط آتیش .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد