هوس
 

تو اتاق پشت کامپیوتر نشسته بودم. دیدم  شوهری عصا زنان داره میاد. رفت تو اون اتاق خواب بعدش اومد پیش من . می گم تا میام اون ور سرتو میکنی تو کتابات منم تلویزیونو خاموش میکنم میام اینور حالا اومدی چیکار اینجا.میگه اینهمه زحمت کشیدم اومدم عید و بهت تبریک بگم .بعدم میگه بفرما اینم عیدیت بابت این عیدو وزحمتهای این چند روزتو وعید هفته آینده نه جون من میخوای عید نوروزو تولد وسالگرد ازدواجم باهاش حساب کن . بعدش حرف تنهایی  شب یلدا شد گفتم ولش کن خودمون یه شب یلدای دو نفره عشقولانه می گیریم همه چیم برات می خرم میگه اره ذرت (مکزیکی) هم درست کن آخه از کی شب یلدا ذرت مکزیکی می خورن که من خبر نداشتم .عیب نداره  .بچه حال نداره دیگه وگرنه قبلا اینجوری نبود که.

از بس دیشب  این تلویزیون هندونه نشون کهداد دیگه آخر شبی اینقده هوس هندونه کردیم . حالا نمیدونم چرا من دیشب سردیم کرده بود هی تند وتند میرفتم دستشویی . من که هندونه رو نخورده بودم فقط هوس کرده بودم.تازه شوهری امروز میگه راستی دیشب بستنی نخوردیما